جدول جو
جدول جو

معنی هی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

هی کردن
راندن حیوانات
تصویری از هی کردن
تصویر هی کردن
فرهنگ فارسی عمید
هی کردن
(تِ کَ دَ)
در تداول، راندن اسب و دیگر چارپایان باشد. به رفتن داشتن ستور را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی کردن
تصویر پی کردن
کنایه از متوقف کردن
کنایه از سرپیچی کردن
بریدن رگ و پی پای انسان یا اسب و استر یا شتر با شمشیر، پی زدن، پی بریدن، پی برکشیدن، پی برگسلیدن
تعقیب کردن، دنبال کردن، کاری را دنبال کردن، ادامه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طی کردن
تصویر طی کردن
پیمودن، درنوردیدن، توافق کردن در قیمت چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ اَ دَ)
تخلیه. خالی کردن. پرداختن. خلوت کردن. بپرداختن از. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
خانه از روی تو تهی کردم
دیده از خون دل بیاکندم.
رودکی.
به شبگیر برگرد و پیش من آی
تهی کرد خواهم ز بیگانه جای.
فردوسی.
شه شهریاران تهی کرد جای
فریبنده را گفت نزد من آی.
فردوسی.
که گشتاسب رفته ست و لشکر همه
تهی کرده از مرد کشور همه.
فردوسی.
کردم تهی دو دیده بر او من چنانکه رسم (کذا)
تا شدز اشکم آن ز می خشک چون لژن.
عسجدی (از فرهنگ اسدی چ پاول هرن).
تهی نکرده بدم جام می هنوز از می
که کرده بودم از خون دیده مالامال.
زینبی.
بیاد آمدش تاج و تخت شهی
کز او کرد بدخواه ناگه تهی.
اسدی.
یکی هفته زین سان به بزم شهی
همی کرد هر روز گنجی تهی.
اسدی.
از مکر او تمام نپرداخت آنکه او
پر کرد صد کتاب و تهی کرد محبره.
ناصرخسرو.
حوض از آب تهی کرده و نگینه بازنیافتند. (نوروزنامۀ منسوب به خیام).
گهی راندند سوی دشت مندور
تهی کردند دشت از آهو و گور.
نظامی.
تا که جامی تهی کنم در عشق
پر برآرم ز خون دیده کنار.
عطار.
صدهزاران نیک و بد را آن بهی
می کند هر شب ز دلهاشان تهی.
مولوی.
سر از مغز و دست از درم کن تهی
چو خاطر به فرزند مردم دهی.
سعدی (بوستان).
خزاین تهی کرد و پر کرد جیش
چنان کز خلایق به هنگام عیش.
سعدی (بوستان).
فرصتی چون هست دل را کن تهی از اشک و آه
وقت چون گردید فوت از گریه و زاری چه سود.
صائب.
- تهی کردن دل، با گریستن یا گرفتن کین راحت در دل پدید آوردن.
- ، برکندن دل، دل برکندن:
تهی کن دل از جایگاه کیان
به رفتن کمر سخت کن بر میان.
فردوسی.
- خرقه تهی کردن، مردن مرشد. مردن پیر صوفیان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قی کردن
تصویر قی کردن
استفراغ کردن، خورده را از دهان بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
سپردن گذشتن (از راهی) طی طریق کردن، نوردیدن در نوردیدن پیچیدن (بساط طومار)، مردن نفس آخر کشیدن، یا طی کردن قیمت چیزی را. در بهای آن توافق کردن، یا طی کردن نامه. در پیچیدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی کردن
تصویر پی کردن
تعقیب کردن آن، دنبال کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ها کردن
تصویر ها کردن
گرم کردن دست یا هر چیز سرد به وسیله حرارت نفس
فرهنگ لغت هوشیار
اجازه دادن رخصت دادن: گر زنش را بلفظ بخارایی عادتی گویم: لهی کنی که بگایم ک - لهی کند. (سوزنی جها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهی کردن
تصویر نهی کردن
باز داشتن منع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
تخلیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طی کردن
تصویر طی کردن
پیمودن، درنوردیدن، پوییدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
فارغٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
Deplete
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
épuiser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
wyczerpać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
kumaliza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
исчерпать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
erschöpfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
ختم کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
নিঃশেষ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
tükenmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
耗尽
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
고갈시키다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
枯渇させる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
למצות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
समाप्त करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
виснажувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
หมดไป
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
uitputten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
agotar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
esaurire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
esgotar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تهی کردن
تصویر تهی کردن
menghabiskan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی